جدول جو
جدول جو

معنی مرافعه دادن - جستجوی لغت در جدول جو

مرافعه دادن(شَ / شُ بَ دَ / دِ تَ)
: خواجه زمانی اندیشید بد شده بود بااین احمد ینالتکین بدان سبب که از وی قصدها رفت بدان وقت که خواجه مرافعه می داد. (تاریخ بیهقی ص 268)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شُ لَ / لِاَ دَ)
داوری کردن. حکومت کردن. محاکمه کردن. رفع دعوی و شکایت کردن: بیشتر خلوتها با بوسهل زوزنی بود و صارفات او می برید و مرافعات وی می نهاد و مصادرات او می کرد. (تاریخ بیهقی ص 87)
لغت نامه دهخدا
(شِ گُ تَ)
در تداول، دعوا کردن. محاجه و مشاجره نمودن
لغت نامه دهخدا
(شِ خوا / خا دَ)
در تداول، دعوا داشتن. مشاجره داشتن
لغت نامه دهخدا
(شِ / شَ رَ دَ)
طرح دعوی کردن: مرافعه به کسی بردن، به او شکایت بردن. از او داوری خواستن: القصه مرافعۀ این سخن به قاضی بردیم و به حکومت عدل راضی شدیم. (گلستان سعدی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مرافعه کردن
تصویر مرافعه کردن
دست به گریبان شدن به هم در افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
دعوا کردن، مشاجره کردن، کشمکش داشتن، شکایت کردن، دادخواهی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
درگیری داشتن، اختلاف داشتن، کشمکش داشتن، دشمنی داشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کنترات دادن، واگذار کردن (کار به پیمان کار)
فرهنگ واژه مترادف متضاد